کد مطلب:24017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:854

ایمان عبدالمطلب
مقصود از «ایمان» در این بحث، اعتقاد به خدا و اذعان به وجود او نیست، زیرا قاطبه عرب به جز انگشت شماری از آنان، به وجود خالق یكتا معتقد بودند، و اعتقاد به خدا جز فرهنگ رسمی عرب به شمار می رفت كه از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود، بلكه مقصود از آن یكتاپرستی و پرهیز از پرستش اصنام و بت ها است كه اكثریت قریب به اتفاق عرب را فرا گرفته بود، و جز افراد معدودی از «اصناف» همگان «بت» را می پرستیدند، ولی سران بیت هاشمی از این پلیدی به دور بودند هر چند برخی از آنان از وضع محیط متأثر بوده و افرادی در آن بیت مانند «ابولهب» از آن دفاع می كردند، ولی در اخلاص و توحید عبدالمطلب در یكتاپرستی كافی است كه به سخنان مورخان درباره او گوش فرا دهیم.

1- یعقوبی تاریخ نگار قرن سوم می نویسد:

نیای پیامبر (ص) «عبدالمطلب»، پرستش بتان را ترك گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنتهائی را پی ریزی كرد كه وحی الهی اكثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنتهایی كه نیای پیامبر پی ریزی كرده بود اشاره می كند.

2- در حمله «ابراهه» به سرزمین مكه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یكتاپرستی «عبدالمطلب» و روگردانی او از «بتان» قریش، به خوبی دیده می شود او وقتی از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید كه شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یك سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزی كه از او درخواست كرد این بود كه دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.

«ابرهه» از درخواست كوچك او در برابر تصمیم خطرناكی كه او نسبت به تخریب كعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده ام خانه ای را ویران كنم كه مایه افتخار قبیله و نیاكان تو است ولی تو سخن از شترهائی كه به غارت رفته می رانی چه بهتر بود كه از من درخواست می كردی تا از این كار صرف نظر كنم.

«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبی مطمئن گفت: من صاحب شترم و برای مطالبه آن آمده ام خانه نیز صاحبی دارد، كه از آن حفاظت می كند ابرهه گفت چیزی نمی تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد كه شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر كعبه كرد، و در حرم رها نمود كه هر نوع دست درازی به آنها، مایه ظهور خشم الهی گردد آنگاه به سوی قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یك سره به سوی كعبه رفت و حلقه باب كعبه را با گروهی از قریش به دست گرفت و به مناجات با خدای خود پرداخت و در ضمن گفتگوی خود با خدا، چنین گفت: پروردگارا! به جز تو به كسی امیدی ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگری نما!اگر نیای پیامبر یك فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشركان به بتان كعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوی آنها دراز نماید.

3- در یكی از سالها، كه آسمان از ریزش باران بخل می ورزید، در چنین شرائطی قریش حضور «عبدالمطلب» رسیدند و همگان بر فراز كوه «ابی قبیس» قرار گرفتند نیای پیامبر او را در حالی كه آن روز كودكی بیش نبود همراه خود به كوه آورد و با خدای خود چنین راز و نیاز كرد:

خداوندا این افراد بندگان و كنیزان و كودكان آنها هستند، تو از وضع آنان و خشك سالیهای پی درپی آگاه هستی، پروردگارا دامها نبود شده چیزی نمانده كه نفوس نیز هلاك شوند، خدای قطحی را به فراخی تبدیل بفرما، او در حالی كه با خدای خود سخن می گفت ناگهان رحمت حق فرود آمد، بیابانها و گودالها را پر آب نمود. در این مورد سرایندگان اشعاری عبدالمطلب سرورده اند كه یك بیت آن را می نگاریم:



«مبارك الاسم یستسقی الغمام به

ما فی الانام له عدل ولا خطر



«نام مبارك، نامی كه به وسیله او از ابر آسمان، باران طلبیده می شود در میان مردم برای او لنگه و همتائی نیست».

در این مورد ابوطالب قصیده ای كه در سیره حلبی و غیره نقل شده است.

4- شهرستانی در ملل و نحل سرگذشت «استسقأ» عبدالمطلب را روشنتر نقل می كند و می گوید: دو سال گذشت قطره ای باران از آسمان مكه به سرزمین آن فرود نیامد، وی به ابوطالب دستور داد كه فرزند او را «محمد» كه در آن روزها كودك شیرخواری بیش نبود حاضر كند، او نوه خویش را روی دست گرفت و رو به كعبه ایستاد، و گفت خدایا به حق این كودك ما را از باران رحمت خود سیراب نما.

این جمله ها را می گفت در حالی كه نوه خود را به سمت بالا می اندخت، و می گرفت، دعای او به هدف اجابت رسید، و چیزی نگذشت كه باران رحمت به شدت بارید تا آنجا كه ترسیدند كه به مسجد الحرام آسیبی وارد شود.

سپس می نویسد: او در پرتو این نور (محمد) فرزندان خود را به اخلاقی نیك و روشهای ستوده دستور می داد، و می گفت پس از این جهان سرای دیگری است كه در آنجا نیكوكاران به پاداش كار خود و بدكاران به كیفر اعمال خود خواهند رسید.

5- در سایه اختلافی كه میان او و قریش پس از حفر چاه زمزم رخ داد، قریش برای رفع اختلاف تصمیم گرفتند كه همراه عبدالمطلب به كاهنی كه در جانب شام زندگی می كرد، مراجعه كنند در نیمه راه، عطش بر آنان غلبه كرد و همگی در آستان مرگ قرار گرفتند، در این موقع تصویب شد كه هر فردی از آنان برای خود گودالی به عنوان قبر بكند، كه اگر مرگ او فرا رسد كسی كه در كنار او است او را در گودال دفن كند و بدین صورت همگی جز آخرین نفر، در زیر خاك قرار گیرند و طعمه درندگان نشوند. هر فردی برای خود قبری كند و در انتظار فرا رسیدن مرگ خود نشست و همگی در این حالت به سر می بردند كه ناگهان «عبدالمطلب» گفت برخیزید در این بیابان گشت بزنیم شاید برآبی دست یابیم زیرا دراز كشیدن و در انتظار مرگ نشستن جز ناتوانی، چیزی نیست، گشت زنی آغاز گردید، افراد در اطراف بیابان پراكنده شدند، ناگهان آبی از زیر پای شتر عبدالمطلب فوران كرد «عبدالمطلب» و یاران او تكبیر گفتند و با شادی و خرسندی خاصی از آن نوشیدند و ظرفها را پر كرده و در همان نقطه از مخاصمه با عبدالمطلب دست برداشتند و گفتند:

خدائی كه در این بیابان ترا با این آب زلال سیراب كرده همان خدا نیز زمزم را در اختیار تو نهاده است لازم است همگی به مكه بازگردیم و سرپرستی «سقایت حجاج» را بر عهده بگیری.

6- ام ایمن می گوید «سرپرستی محمد» - پس از بازگشت از صحرا - بر عهده من بود، روزی از او غفلت كردم ناگهان «عبدالمطلب» را بر بالین خود دیدم و به من گفت من فرزندم را در نقطه ای به نام «سدره» یافتم مبادا از او غفلت ورزی، اهل كتاب می گویند او پیامبر این امت است و من از شر آنان نسبت به او در امام نیستم. ام ایمن افزود:

عبدالمطلب غذائی صرف نمی كرد مگر اینكه می گفت: فرزندم را حاضر كنید و او را گاهی در كنار خود و گاهی روی زانوی می نشاند و در همه چیز او را بر خود مقدم می داشت.

7- او به هنگام مرگ، حكومت و امور مربوط به كعبه را به فرزند خود «زبیر» و سقایت زمرم و سرپرستی پیامبر را به فرزند دیگرش «ابوطالب» واگذار كرد و وجود محمد را در خانواده خویش شرف عظیم نامید و اشعاری به هنگام مرگ سروده كه مضمون آن تأكید بر سعی و كوشش در حفظ پیامبر (ص) از گزند دشمنان می باشد.

با توجه به این قضایا و نظایر آن در تاریخ، دیگر نباید در ایمان عبدالمطلب و توحید و یكتا پرستی او، شك و تردید نمود، مردی كه پیوسته مورد عنایت گسترده الهی می باشد، محال است گرد بت بگردد، از عبادت خدای یكتا روی گرداند و به مخلوق چوبین و آهنین او متوسل گردد.

پس از درگذشت پیامبر گرامی و مطرح شدن خلافت عترت و پیدایش محدثان عثمانی كه پیوسته در پائین آوردن مقام علی و فرزندان او كوشش می نمودند، خصوصیات زندگی نیاكان پیامبر (ص) را به دست فراموشی سپرده زیرا نقل هر نوع رویدادی كه از كرامت و فضیلت این بیت حكایت می كرد مایه سرفرازی امام بود از این جهت، غرض ورزیها و یا خوف و ترس سبب شد كه این بخش از زندگی بیت نبوی به صورت بسیار كم رنگ در تاریخ مطرح گردد و این مقدار كمی كه نقل گردیده در پرتو الطاف الهی از گزند دشمنان مصون مانده است.